مونس آهنگری

نویسنده

مونس آهنگری

نویسنده

۱۵ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

مچاله می‌شود
قلبی که به شوقِ پرواز،
در دستانت بال گشوده است!
دلشکستگی،
شناسنامه‌ی عاشقان
است و بس!

#مونس_آهنگری

تاریکی‌ها اندک روشناییِ به جا مانده را، ناشیانه می‌بلعیدند.
آرامش‌ در جوّی ناپایدار بود؛ رخت می‌بست و جایش را با نگرانی عوض می‌کرد.
عشق در میانِ ما غریبه و غرورش شکسته بود،
فکر فرار را به عمل تبدیل می‌کرد و تنفر به ریشِ ما می‌خندید!
غالبِ همهمه‌ها در باطنِ خود از سکوتی عظیم رنج می‌بردند و توانِ خودنمایی نداشتند!
در این میان؛
تنها "امید" سرپا مانده و در آرزوی تولدی دوباره بود!
با تمامِ دوگانگی و تردیدش،
قد علم نمی‌کرد!
امید با پوست و استخوانِ ما عجین شده بود...

#مونس_آهنگری ✍

زندگی می‌کنم؛
حتی اگر از من، چیزی جز یک قلب که با شورِ عشق می‌تپد نمانده باشد.
حتی اگر نفس‌هایم در تنگنا باشند و راهِ نجات را به سختی پیدا کنند.
زندگی را انتخاب می‌کنم؛
حتی اگر زانوهایم گاهی به زمین اصابت کنند و مشت‌های محکمی به آن بکوبم!
حتی اگر بازیِ حیات من، در عرضِ چند ثانیه غافلگیرانه به اتمام برسد.
من با زندگی در می‌آمیزم؛
حتی اگر تنها بازمانده از لشکر کسانی باشم که غم‌ها را دفن و حال خوب را انتخاب کرده‌اند!

مونس آهنگری

میدونی!
درد آدم رو تغییر میده، اون رو عوض و سنگدل تر می‌کنه.
اما میدونی یه آدم قوی کیه؟
اونی نیست که مقاومت میکنه و با دردها عوض نمیشه!
بلکه کسی قویه که حتی وقتی با اون آدم قبلی فاصله گرفت، بازم یه آدم خوب باقی می‌مونه....

#مونس_آهنگری


حالِ خوب، مسری است!
آن را برای دیگران آرزو کن!
تو نیز،
قطعا از آن بهره خواهی برد...

#مونس_آهنگری

کمی آرام بگیر جانم،
کمی شش دانگ حواست را جمع خودت کن.
چقدر شیرین است
اگر برای خودت یک فنجان دم‌نوش به‌لیمو بریزی و بنوشی تا لحظاتت آغشته به آسودگی شود.
اگر دیوان حافظ را که در طاقچه‌ی اتاق خاک می‌خورد برداری و واژه به واژه‌ی آن را به درونت بسپاری.
زندگی دلچسب‌تر می‌شود
وقتی آرامش را چندباره بیآفرینی.
وقتی به جنگ های ناتمام ذهنت خاتمه دهی
و سررشته‌ی شادی را در دست بگیری.
آرام بگیر جانم،
تو باید مامنی برای حال خوب باقی بمانی.
هیچ‌کس جز تو نمی‌تواند اتاق دلت را از سیاهی و کدورت‌ها بتکاند.
هیچ‌کس نمی‌تواند تو را بهتر از خودت، معبودِ خویش قرار دهد.
آرام بگیر جانم،
در پس هر اتفاق تلخ،
عظمتی دلکش شکوفه می‌زند
تا از خوشبختی کامی دیگر بگیری،
تا از لذت این دنیایِ وارونه مستِ مست شوی...
#مونس_آهنگری

بقیه‌ی فصل‌ها به کنار!
پاییز را با من قدم بزن،
بگذار بفهمد قدرت عشقِ ما
بیشتر از سلسله‌ی دلتنگی اوست!

#مونس_آهنگری

خواستم از آدمیان بیگانه شوم،
سکوت پیشه کردم
به نجوایِ قلبم گوش سپردم
و اکسیر عشق را در سرم کاشتم!
مردم خرده گرفتند که
چرا هر تارِ مویَت گل شقایق داده است؟
چرا چشم‌هایت چون ستاره می‌درخشند؟
چرا لب‌هایت،
گویی از طلوعِ آفتاب سرچشمه می‌گیرند؟
لبخند زدم
و همچنان به سکوتم ادامه دادم...

#مونس_آهنگری