- ۰۸ مهر ۹۹ ، ۰۱:۴۶
- ۰ نظر
خواستم از آدمیان بیگانه شوم،
سکوت پیشه کردم
به نجوایِ قلبم گوش سپردم
و اکسیر عشق را در سرم کاشتم!
مردم خرده گرفتند که
چرا هر تارِ مویَت گل شقایق داده است؟
چرا چشمهایت چون ستاره میدرخشند؟
چرا لبهایت،
گویی از طلوعِ آفتاب سرچشمه میگیرند؟
لبخند زدم
و همچنان به سکوتم ادامه دادم...
#مونس_آهنگری